سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دی 1387 - نماز

ویژه مسابقات نماز منطقه 2


مدیران :

سید سبحان بطحایی ،

علی سرابادانی

تماس با ما


آرشیو وبلاگ
دی 1387


لینکهای روزانه
آداب نماز [69]
عبور از مقابل نمازگزار [19]
منابع مقالات [70]
رفع شبهات [10]
بخش احکام [50]
احادیث [141]
نماز جماعت [15]
نماز قضا [72]
نماز آیات [37]
بخش پرسش و پاسخ [16]
[آرشیو(10)]


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دی 1387 - نماز

آمار بازدید
بازدید کل :43020
بازدید امروز : 11
 RSS 


اقوال علماى امامیه

هیچ یک از علماى امامیه قائل به حرمت مرور در هیچ صورتى نشده‏اند، بلکه بسیارى از آنان تصریح یا حتى اشاره‏اى هم به حکم عبور کننده نکرده و اسمى از کراهت هم نبرده‏اند، برخى نیز آن را مکروه دانسته‏اند.29

در جواهر مى‏گوید:

عبور ممکن است واجب باشد یا مستحب یا مباح، بلکه در هیچ یک از نصوص کراهت عبور بر عبور کننده مقابل نمازگزار را نیافتم.30

شهید در ذکرى قائل به کراهت عبور شده است، چه ستره‏اى باشد یا نباشد، علت آن را به هم زدن حضور قلب نماز گزار و در معرض دفع قرار گرفتن او ذکر کرده است.31

مرحوم میرزاى قمى در غنائم الایام مى‏گوید:

عبور از مقابل نمازگزار مکروه است، چه ستره داشته باشد و چه نداشته باشد.32

مرحوم عاملى نیز در مفتاح الکرامه مى‏گوید:

عبور از مقابل نمازگزار مکروه است، همان طور که جماعتى بر آن تصریح کرده‏اند، چه ستره‏اى داشته باشد و چه نداشته باشد.33

از میان قدما نیز شیخ الطائفه سخنى دارد که ظاهر در کراهت مرور است:

إذا مرّ بین یدیه و هو یصلّی، انسان رجلاً کان أوامرأة أو... فلا یقطع صلاته و إنْ لم یکن قد نصب بین یدیه شیئاً سواء کان بالقرب منه أو بالبُعد منه و إنْ کان ذلک مکروهاً؛34

اگر در حال نماز از مقابل نمازگزار، مردى یا زنى یا... عبور کند، نمازش را قطع نمى‏کند و لو چیزى مقابل خود ننهاده باشد، چه عبور از نزدیک او باشد یا از دور، هر چند این کار مکروه است.

ادله قائلین به حرمت و یا کراهت

پس از بیان اقوال مذاهب مختلف به ذکر دلیل آنان بر حکم مذکور مى‏پردازیم که عمدتاً روایت است، برخى از این روایات، حرمت فهمیده‏اند و برخى کراهت.

روایت اوّل:

مشهورترین مدرکى که به آن استدلال شده، روایت منسوب به ابو جُهیم انصارى است که بسیارى از اصحاب حدیث عامه آن را نقل کرده‏اند.

مالک در الموطّأ، از ابوالنضر مولى عمربن عبیداللّه از بسربن سعید نقل مى‏کند:

انّ زید بن خالد أرسَله إلى أبى جهیم یَسأله ماذا سمع من رسول اللّه(ص) فی المارّ بین یدی المصلّی، فقال أبوجهیم: قال رسول اللّه(ص): لو یعلم المارّ بین یدی المصلّی ماذا علیه لَکان أن یقف أربعین خیراً له من أنْ یمُرَّ بین یدیه فقال ابو النضر: لا اَدری أقال: أربعین یوماً أو شهراً أو سنةً؛35

زیدبن خالد، بسر را به سوى ابو جهیم فرستاد تا سوءال کند از آنچه از پیامبر در باره  عابر از مقابل نماز گزار شنیده است. ابو جهیم گفت که پیامبر فرمود: «اگر کسى که از مقابل نماز گزار عبور مى‏کند، بداند چه چیزى براوست، اگر چهل... بایستد، براى او بهتر است از این که عبور کند». ابوالنضر گفت: نمى‏دانم که چهل روز گفت یا ماه یا سال.

بخارى در صحیح از عبداللّه بن یوسف که راوى موطّأ براى اوست، این حدیث را در بابى تحت عنوان «إثم المارّ بین یدی المصلّی»، آورده است.36

و مسلم در صحیح خود از راوى موطّأ یحیى بن یحیى نقل مى‏کند،37 همچنین نسایى در سنن خود از قتیبه از مالک38 و ابو داود در سنن خود از قعنبى از مالک از ابوالنضر نقل کرده‏اند.39

طبق این نقل که مالک از ابوالنضر کرده است، شخص مورد سوءال که راوى از پیامبر(ص) است، ابوجهیم مى‏باشد، ولى عده‏اى دیگر از اصحاب سته و صاحبان مسانید، طور دیگرى نقل کرده‏اند.

دارمى در سنن به اسناد خود از بسربن سعید نقل مى‏کند که ابو جهیم انصارى مرا به سوى زید بن خالد فرستاد تا از او سوءال کنم از پیامبر چه شنیده است و او گفت که: پیامبر فرمود:

لان یقوم أحدکم أربعین خیرء من أن یمرّ بین یدی المصلّی؛40

اگر یکى از شما چهل... بایستد بهتر از آن است که از مقابل نمازگزار عبور کند.

مانند آن است روایت طبرانى در المعجم الکبیر.41

در مسند بزار همینطور نقل کرده، ولى در متن اختلافى دارد و آن این که:

لو یعلم المارّ بین یدی المصلّی ماذا علیه لکان أن یقوم أربعین خریقاً خیراً له من أن یمرّ بین یدیه.42

در سنن ابن ماجه اسمى از ابو جهیم نیاورده، بلکه گفته: «... أرسلونى إلى زید بن خالد»43و در آخر نیز احتمال چهل ساعت را اضافه کرده است.

طبق این نقلها راوى از پیامبر(ص) زید بن خالد است و ابو جهیم انصارى فرستاده است، علاوه بر اختلافاتى که در متن مشاهده مى‏شود.

در مصنف ابن ابى شیبه به اسناد خود از عبدالحمید بن عبدالرحمن(کارگزار عمربن‏عبدالعزیز) نقل مى‏کند که مردى در نماز از مقابلش عبور کرد، او را گرفت به طورى که نزدیک بود لباسش پاره شود، سپس گفت: رسول اللّه فرمود: «اگر عبور کننده از مقابل نمازگزار بداند، هر آینه دوست دارد که ران او شکسته شود، ولى از مقابل او نگذرد».44 در این عبارت مشخص نیست عبور کننده چه چیز را بداند!

مالک در روایت دیگرى از زیدبن اسلم از عطاء بن یسار نقل مى‏کند که کعب الاحبار گفت: اگر عبور کننده بداند چه چیزى بر اوست، اگر زمین او را مى‏بلعید، بهتر بود برایش از این که از مقابل نماز گزار بگذرد.45

ابن ماجه در سنن و ابن حبان در صحیح خود در نوع چهل و هفتم از قسم دوم از ابوهریره نقل مى‏کند:

لو یعلم أحدکم ماله فی أن یمرّ بین یدی أخیه معترضاً فی الصلاة کان لأن یقیم مأة عام خیرء له من الخطوة الّتی خطا... ؛

اگر کسى بداند گذشتن از جلوى نمازگزار چه گناهى دارد، صد سال ایستادن براى او بهتر است از قدمى که برداشته است.

مستند اصلى قائلین به حرمت یا کراهت، این روایت است، حتى برخى از علماى شیعه که قائل به کراهت شده‏اند، نصى که نزد آنان معتبر باشد ذکر نکرده‏اند جز همین روایت، به تعبیر «روى العامّة عن النبیّ» مانند میرزاى قمى در غنائم الایام یا «و حرّمه بعض العامة لما صحَّ عن النبیّ(ص) فی روایة أبی جهیم» مانند شهید در ذکرى که البته روایت را حمل بر تغلیظ و کراهت کرده است. لذا چون در احادیث شیعه اثرى بالخصوص از حکم عبور کننده نیست و این روایت نیز نقل نشده، کلمات اکثر علما از حکم به کراهت خالى است.

در استدلال به این روایت بر حرمت عبور چند ملاحظه وجود دارد:

اوّل: همه روایات و نقلها با الفاظ مختلف، خالى از چیزى است که دلالت آشکار بر حرمت داشته باشد. تعبیر «اگر بداند چه چیزى بر اوست، بایستد، بهتر از عبور است، گرچه مدت زیادى توقف کند» دلالت بر حرمت ندارد. واضح است مجرد اثبات شى‏ء برفاعل فعلى، اگر آن شى‏ء عذاب اخروى یا آنچه لازمه‏اش عذاب قطعى است نباشد، دلالتى بر حرمت فعل نمى‏کند، بلکه نهایت آن کراهت و نقصان عمل و راجح بودن ترک آن است. بنابراین آنچه در کلمات بعضى، مانند نووى آمده که معنى حدیث، نهى أکید و وعید شدید بر مرور است46، خالى از شاهد است، چرا که نه نهى در روایت است و نه وعیدى به معنى مصطلح یعنى عذاب. «اگر بداند چه بر اوست» وعید نیست، یعنى وعده عذاب نیست، لذا آنچه در ریاض الصالحین به عنوان باب تحریم المرور ذکر شده، اجتهاد بى دلیل است.**>

همین طور است عنوان باب «إثم المارّ» در صحیح بخارى ذکر اثم و گناه در هیچ یک از روایات منقوله نیامده است. به کلام ابن حجر توجه کنید که در شرح صحیح بخارى آمده است:

«قوله: ماذا علیه»، کشمیهنى به آن «من الإثم» را اضافه کرده و این زیاده در هیچ یک از روایات دیگران نیست و حدیث در موطّأ بدون آن است. ابن‏عبدالبرّ مى‏گوید: با مالک اختلافى در هیچ فقره  این روایت ندارد، دیگر صاحبان صحاح ستّه و اصحاب مسانید و مستخرجات بدون این زیادى نقل کرده‏اند، و من آن را در هیچ کدام از روایات ندیدم مطلقاً، لکن در مصنف ابن ابى شیبه آمده: «یعنى من الإثم».

محتمل است که در نسخه اصلى بخارى در حاشیه ذکر شده باشد ولى کشمیهنى گمان کرده که جزء اصل روایت است، چرا که او از اهل علم و حفاظ نبوده، بلکه راویى بیش نبوده است. محبّ طبرى در الاحکام این زیادى را به بخارى نسبت داده و مطلق ذکر کرده، پس این کار را بر او و همچنین بر صاحب العمده که کلامش موهم آن است که زیاده جزء متن صحیحین است، عیب گرفته‏اند. ابن الصلاح در مشکل الوسیط برکسانى که زیادى را در روایت ثبت کرده‏اند، ایراد گرفته و گفته: لفظ «اثم» در حدیث صریحاً نیامده است.47

مانند این را عینى در عمدة القارى نیز گفته است.48

نه تنها لفظ «اثم» در روایت نیست، بلکه طبق برخى نقلها «ماذا علیه» هم در روایت وجود ندارد. دارمى در سنن و طبرانى در المعجم الکبیر به دو سند مختلف از ابو النضر نقل مى‏کنند که پیامبر(ص) فرمود: «لأن یقوم أحدکم أربعین خیرء من أنْ یمرّ بین یدی المصلّی» که فقط مطلوبیت ایستادن را مى‏رساند، چرا که این عمل توقیر و تعظیم نماز و اهل نماز است و ادب اسلامى اقتضا مى‏کند حال نمازگزارى که خصوصاً با قراردادن ستره اعلام کرده است کسى متعرض او نشود، به نحو مطلوبى رعایت شود.

دوم: روایت با نقلهاى متعددى که ملاحظه شد، داراى اضطراب زیاد در متن است، به نحوى که نمى‏توان در مقام اسناد حکم الزامى مهمى یعنى حرمت عبور به شارع مقدس، به آن اتکا کرد.

در این که آیا راوى ابوجهیم انصارى است یا زید بن خالد نیز در وجوه فقره «ماذا علیه» یا «لویعلم المارّبین یدی المصلّی ماذا علیه» اختلاف است. ابو النضر نمى‏داند که راوى گفته: اگر چهل روز بایستد، از عبور بهتر است یا چهل ماه یا چهل سال. ابو هریره مى‏گوید: اگر صد سال بایستد، بهتر است! کعب الاحبار مى‏گوید: بلعیدن زمین بهتر است از عبور! عمربن عبدالعزیز از پیامبر نقل مى‏کند که رانش را بشکند، محبوبتر است نزد او از عبور کردن، اگر بداند چه براوست! به هر حال این اضطراب زیاد، مانع از آن است که به متن روایت به شکل مورد استدلال قائلین به حرمت بتوان اعتماد کرد، گرچه گفتیم آن هم دلالتى ندارد.

سوم: اساساً اگر چنین حکم و تکلیفى براى مسلمان بود و پیامبر(ص) قصد الزام آنان را به این کار داشتند، با توجه به این که مسأله مورد ابتلاى همه روزه مسلمانان بوده است، قاعدتاً هم پیامبر(ص) باید به طور مکرّر و متعدد این مسأله را بیان مى‏کرد و هم تعداد زیادى از صحابه آن را نقل مى‏کردند. اما حکمى با چنین کثرت ابتلا آن هم در مورد نماز که همه روزه چندین نوبت اصحاب با حضرت، سروکار داشتند، تنها یک بار آن هم به گوش کسى که فقط دو یا سه روایت به او نسبت داده شده، برسد، بسیار بعید است. چگونه است که حکمى با این خصوصیات را احدى از فقهاى صحابه که مشتاق کوچکترین آداب و سنن بوده‏اند، نقل نکرده‏اند؟! چگونه است آنانى که سالها با حضرت بودند و برخود لازم مى‏دانستند آنچه از شریعت مى‏دانند به دیگران برسانند، از این حکم بى اطلاع بودند، تا جایى که مجبور شوند شخصى را در پى راوى بفرستند و از او سوءال کنند؟!

این نوع تبلیغ احکام شرعى، در احکام عمومى، اصلاً از سیره تبلیغى پیامبر(ص) معهود نیست.

چهارم: روایاتى داریم که احتمال حرمت عبور را تضعیف و دلالت مى‏کند برجواز عبور، حتى اگر روایت ابو جهیم ظهورى در حرمت مى‏داشت، باید از آن رفع ید کرد. و آن روایاتى است که از ابن عباس نقل شده است و آشکار است که او با نقل قضیه مذکور مى‏خواهد احتمال حرمت عبور را دفع کند و این توهمى را که شاید در آن عصر بوده و مورد اختلاف و صحبت دیگران بوده، رفع نماید و از این رو به تقریر و عدم انکار پیامبر(ص) و صحابه نسبت به عبور خود از مقابل حضرت یا صحابه استدلال مى‏کند.

هیثمى در مجمع الزوائد از ابن عباس نقل مى‏کند:

قال: جئتُ أنا و غلامء من بنى هاشم على حمارٍ فمررنا بین یدی النبیّ(ص) و هو یصلّی فنزلنا عنه و ترکنا الحمار یأکل من بقل الارض أو قال نبات الارض فدخلنا معه فی الصلاة، فقال: رجلء أکان بین یدیه عنزة، قال: لا؛

ابن‏عباس مى‏گوید: من و پسر بچه‏اى از بنى هاشم سوار بر الاغى آمدیم در حالى که پیامبر(ص) مشغول نماز بود، از پیش روى ایشان عبور کردیم و از مرکب پیاده شدیم و الاغ را رها کردیم تا به خوردن گیاه مشغول شود و بعد با حضرت مشغول نماز شدیم. مردى پرسید: آیا مقابل حضرت عصایى بود(که ستره باشد، چرا که بیشتر اوقات مانند آن را مى‏گذاشتند) او گفت: نه.

هیثمى این روایت را از ابویعلى موصلى نقل مى‏کند و مى‏گوید: رجال سند، رجال صحیح هستند، همانهایى که مانند بخارى از آنان روایت نقل مى‏کند.49

طبق این روایت عبور از نزدیک حضرت بوده است(مررنا بین یدی النبیّ) نه از فاصله دور و ستره‏اى هم براى حضرت نبوده است، اما حضرت کار ابن عباس را تقبیح نکرده و سکوت کردند. روشن است مقصود ابن عباس استدلال به این تقریر است و نفى مثل آنچه از زبان ابو هریره و یا کعب الاحبار در جامعه منتشر شده و توهّم حرمت عبور را ایجاد کرده بود. شنونده هم به خصوصیات مسأله توجه داشت، لذا از وجود ستره و عدم آن سوءال کرد.

روایت دیگرى را مالک در موطّأ آورده است و بخارى و مسلم آن را در صحیح خود نقل کرده‏اند که ابن عباس مى‏گوید:

در ایامى که قریب به احتلام و بلوغ بودم، سوار الاغى آمدم، پیامبر(ص) با مردم در منى نماز مى‏خواند در حالى که مقابلش دیوارى نبود(إلى غیر جدار)، پس از مقابل قسمتى از صف نماز گذشتم و پایین آمدم و حیوان را رها کردم تا بچرد و داخل در صف شدم، کسى این کار را بر من تقبیح نکرد.(فلم ینکر ذلک علیّ أحدء).50

ابن ابى شیبه این را آورده، با این اختلاف که در آخر مى‏گوید: فلم یقل لنا شیئاً؛ پیامبر به ما چیزى نگفت.51

در اینجا صریحاً به عدم انکار پیامبر و اصحاب، بر جواز عبور استدلال مى‏کند اشاره او در صدر کلام به این که قریب البلوغ بوده، براى این است که لزوم انکار و تعرض پیامبر(ص) و صحابه را گوشزد کند و تمهیدى باشد براى استدلالش، زیرا در سنى بوده که لزوم بیان احکام و ارشاد او بر دیگران لازم بوده است و عادتاً اگر خطا و حرامى مرتکب مى‏شد، متعرض مى‏شدند و او را نهى مى‏کردند.

نماز پیامبر در منى هم، در حجة الوداع و از آخرین نمازهاى حضرت بوده، احکام مربوط به نماز تا آن موقع کاملاً بیان شده بود و همه از آن مطلع بودند. در مقابل حضرت هم ستره‏اى نبوده در منى هم در آن عصر دیوارى نبود و نماز با انبوه صحابه در خیام هم نبود، بلکه در فضاى خالى بود و ابن عباس با الاغ آمد و آن را رها کرد و داخل صف شد. ذکر این که پیامبر «کان یصلّی إلى غیر جدار» براى نفى مطلق ستره است، چنان که شافعى گفته است: «یعنى واللّه اعلم إلى غیر سترة».52

بیهقى این روایت را در باب «مَن صلّى إلى غیر سترة»53 و ابن ابى شیبه در باب «من رخّص فی الفضاء أنْ یصلّی بها» آورده است.54 بنابر وحدت قضیه با آنچه از روایت هیثمى نقل کردیم، وجود عصا در مقابل حضرت که در بسیارى موارد قرار مى‏دادند، نیز صریحاً نفى شده است، ابن حجر روایت را از بزار این طور نقل کرده: «و النبیّ(ص) یصلّی المکتوبة لیس لشیء یستره».55

با این همه بخارى در صحیح این روایت را در باب «ستره الامام سترة من خلفه» ذکر کرده و غرضش این است که ادعا کند عدم انکار صحابه بر ابن عباس به خاطر عبورش از میان صف به جهت وجود ستره براى پیامبر(ص) بوده، که در این صورت عبور از مقابل مأموم حکمى ندارد. اما کلام او ناتمام است، حتى اگر بر خلاف ظاهر گفته شود که نفى نماز به سوى جدار، نفى مطلق ستره را در کلام نمى‏کند، خواهیم گفت، پس این همه تمهید ابن عباس براى نقل عدم انکار پیامبر و اصحاب براى چیست؟

ابن حجر عسقلانى در شرح حدیث مى‏گوید:

در استدلال بخارى به این روایت اشکال است، چرا که در روایت نیامده که حضرت به سوى ستره نماز مى‏خواند. بعد از تأیید مدعا به آنچه ذکر شد مى‏گوید: یکى از متأخرین گفته است که: «قوله: إلى غیر جدار» نفى ستره‏اى غیر از جدار را نمى‏کند، مگر این که خبر دادن ابن عباس از عبورش و عدم انکار قوم، مى‏فهماند که امرى غیر معهود حادث شده است، پس اگر فرض شود که ستره‏اى دیگر غیر از دیوار وجود داشته، این اِخبار بى‏فایده خواهد بود، چرا که در این صورت عبور را احدى انکار نمى‏کند.56

اگر گفته شود که اشتغال به نماز مانع انکار بوده، خواهیم گفت که امکان انکار بعد از نماز بوده و نفى ابن عباس مطلق است، بلکه در نماز هم با اشاره مى‏توانستند انکار کنند.57

خلاصه آن که: دلالت روایت بر جواز مرور غیر قابل انکار است و به تصریح ابن‏حجر فرقى در حجیت بین قول و فعل و تقریر حضرت نیست.58

ابن دقیق العید مى‏گوید:

ابن عباس بر جواز عبور، به ترک انکار استدلال کرد نه به ترک اعاده نماز، چرا که ترک انکار فایده بیشترى دارد و ابن حجر در بیان آن مى‏گوید که ترک اعاده فقط بر صحت نماز دلالت دارد، نه بر جواز عبور، اما ترک انکار دلالت بر صحت نماز و جواز عبور هر دو دارد و از استدلال ابن عباس فهمیده مى‏شود که ترک انکار حجت بر جواز است.59

پنجم: سند روایت نیز اشکال دارد، چرا که ابو جهیم انصارى فردى مجهول است و در افتا قابل اعتماد نمى‏باشد. مزى در تهذیب الکمال ابوجهیم را چنین معرفى مى‏کند:

ابو جهیم بن حارث بن الصمة بن عمرو بن عتیک بن عمرو بن مبذول و هو عامر بن مالک بن النجار و یقال ابو جهیم بن الحارث بن الصمة بن حارثة بن الحارث بن زید مناة بن حبیب بن عبد حارثة بن مالک بن غضب بن جشم بن الخزرج الانصاری له صحبة.

گفته شده است اسم او عبداللّه است، ابو حاتم رازى مى‏گوید:

ابو جهیم انصارى، گفته مى‏شود که او پسر حارث بن صمه است و گفته مى‏شود که او خود حارث بن صمه است. او با پیامبر مصاحبتى داشته، از پیامبر روایت کرده است. بسر بن سعید و عبداللّه بن یسار، مولى میمونه و عمیر مولى ابن عباس و مسلم بن سعید از او روایت کرده‏اند.

سپس روایت محل کلام را ذکر مى‏کند و مى‏گوید:

از او حدیث دیگرى در ترجمه عمیر مولى ابن عباس نوشتیم و این همه آن چیزى است که از او نزد علما موجود است.60

ابن حجر در تهذیب التهذیب بعد از بیان کلام ابوحاتم مى‏گوید:

ابن ابى حاتم مى‏گوید: عبداللّه بن جهم ابو جهیم، بین او و بین ابن الصمه فرق است و در المفید الغایة از الاستیعاب و المعرفة نقل مى‏کند که عبداللّه بن جهیم بن حارث بن صمه. او حارث را جدّ راوى قرار داده و ابن منده همین طور گفته و گویا مى‏خواسته بین اقوال مختلف جمع کند اما به صواب نرسیده است.61

بخارى در دو کتاب خود، التاریخ الکبیر، و الکنى به این که «له صحبة» اکتفا کرده،62 در اصابه از او حدیثى درباره  اختلاف در قرآن نقل کرده است.63

دست آخر این که جزرى در اسد الغابه، یک بار ترجمه ابوالجهیم بن الحارث بن الصمه را به شماره 5783 نقل کرده و بار دیگر ابوجهیم عبداللّه بن جهیم الانصارى به شماره 5784 و اختلاف رجالیون در اتحاد و تعدد آن دو را ذکر مى‏کند، سپس مى‏گوید: همه آنچه گفتم دلالت مى‏کند که آنان دو نفر مى‏باشند.64

این حال راوى خبر مذکور است و روشن شد که حتى در اسم او و پدرش و جدش اختلاف است. اکابر علماى فن، معرفت حال او را به علم الهى وا مى‏گذارند، حداکثر آنچه از او نقل شده، در صورت اتحاد رجل، سه روایت است، و در مدح و توثیق او هیچ اثرى نیست مگر این که گفته‏اند «له صحبة».

هر منصفى مى‏پذیرد که اعتماد به خبر چنین راوى در حکم به حرمت، دور از استحکام استدلال فقهى است و قول به عدالت صحابه با همه  ضعفى که دارد نیزنمى‏تواند روایت هر مجهولى را که ادعاى اندک مصاحبتى براى او شده است تصحیح‏کند.

<**

نویسنده : سید سبحان » ساعت 4:27 عصر روز سه شنبه 87 دی 17


اقوال علماى امامیه

مرحوم صاحب جواهر مى‏گوید:

تا آن‏جا که من یافتم اختلافى نزد ما نیست در این که وضع ستره واجب نیست، بلکه در منتهى آمده که اختلافى در این امر بین علماى اسلام نیست، همان طور که در تذکره و ذکرى فرموده‏اند و در تحریر و البیان، ادعاى اجماع بر آن شده است. بله این کار مستحب است بدون اختلافى، بلکه در تعدادى از کتب اساطین بر آن نقل اجماع شده است، اگر اجماع محصل نباشد.11

مانند این سخن را مرحوم بحرانى در الحدائق الناضره گفته است.12

مرحوم سید طباطبایى در عروة الوثقى مى‏گوید:

مستحب است که نمازگزار اگر در معرض عبور باشد و در مقابلش دیوار یا صفى نباشد در مقابل خود ستره‏اى قرار دهد، تا او را حائل شود از کسى که پیش روى وى عبور مى‏کند، گرچه بداند فعلاً کسى عبور نمى‏کند.13

از آنجا که این حکم بین مذاهب اسلامى مورد اتفاق است و دلیل آن سیره پیامبر(ص) و همچنین روایاتى است که عامه و خاصه در این باره از پیامبر (ص) و اهل بیت(ع) نقل کرده‏اند، بیش از این اطاله کلام نمى‏دهیم.

حکم عبور کردن از مقابل نمازگزار

فقهاى امت اسلامى در این مسأله که عبور کننده از مقابل نماز گزار چه حکمى دارد، اختلاف نظر دارند. برخى عبور را حرام مى‏دانند و برخى مکروه، و عده‏اى دیگر آن را مباح مى‏شمارند و براى این عنوان حکم خاصى قائل نیستند. قائلین به حرمت دو دسته‏اند: بعضى مطلقاً قائل به حرمت شده‏اند و عده‏اى حرمت مرور را مختص صورتى مى‏دانند که نماز گزار به سوى ستره  ثابت مانند دیوار نماز بخواند یا براى خود ستره‏اى نهاده باشد. اگر خود او مراقب این امر نباشد، بر عبور کننده چیزى نیست. برخى تفاصیلى ذکر کرده‏اند که مى‏آید.

ما ابتدا اقوال علماى مذاهب را ذکر مى‏کنیم و سپس به بیان و نقد ادله مى‏پردازیم.

اقوال علماى مذاهب اهل سنت

نووى از علماى شافعیه در المجموع مى‏گوید:

المسألة الثانیة: إذا صلّى إلى سترة حَرُمَ على غیره المرور بینه و بین السترة و لایحرم وراء السترة و قال الغزالى: یکره و لایحرم و الصحیح بل الصواب أنّه حرامء و به قطع البغوى و المحققون؛14

مسأله دوم: هرگاه نماز گزار به سوى ستره نماز بخواند، بر دیگرى حرام است که میان او و ستره عبور کند، ولى پشت ستره حرام نیست. غزالى قائل به کراهت عبور شده، ولى صحیح قول به حرمت است و بغوى و محققان به همین قطع پیدا کرده‏اند.

این در صورتى است که ستره‏اى وجود داشته باشد، ولى اگر نباشد یا دور از نماز گزار باشد، حرمتى نیست، بلکه مکروه است.15

بغوى از فقهاى شافعیه گفته:

جائز نیست براى احدى که بین نمازگزار و ستره عبور کند.16

صاحب الوسیط نیز قائل به کراهت شده و تصریح کرده است به این که مرور محذورى ندارد، چنان که در کتاب دیگرش الوجیز تصریح به کراهت نموده است.17

نووى در المجموع از امام الحرمین نقل مى‏کند که نهى از مرور و امر به دفع عبورکننده اختصاص به صورتى دارد که عبور کننده راه دیگرى داشته باشد. اگر مردم ازدحام کرده باشند و راه دیگرى نباشد، نهى در کار نیست و دفع نیز مشروع نمى‏باشد او همین قول را به غزالى نیز نسبت مى‏دهد.18

اقوال شافعیه و اختلاف آنان در حرمت مرور و کراهت آن ظاهر است، چنان که اختصاص حکم به صورت وضع ستره یا نماز به سوى ستره نزدیک به نماز گزار از کلمات آنان ظاهر مى‏شود، بنابر این اگر نماز گزار نزدیک دیوار یا ستونى نماز نخواند و یا ستره‏اى مثل عصا در مقابل خود قرار ندهد، براى عبور کننده حکمى نیست.

ظاهر حنفیه نیز اختلاف در مسأله است. سرخسى در المبسوط مى‏گوید:

یکره للمارّ أنْ یمرّ بین یدی المصلّى؛19

براى عبور کننده مکروه است که از مقابل نماز گزار عبور کند.

مانند آن است کلام کاشانى در بدایع الصنایع،20ولى مرغینانى در الهدایه مى‏گوید:

المارّ آثمء؛ عبور کننده گناهکار است.21

همچنین محبوبى در مختصر الوقایه مى‏گوید:

و یأثم بالمرور أمام المصلّی فی مسجد صغیر؛22

اگر در مسجدى کوچک از مقابل نمازگزار عبور کند، گناه کرده است.

مالک در الموطّأ عنوان این روایات را «باب التشدید فی أن یمرّ أحدء بین یدی المصلّی» قرار داده و اسمى از حرمت نیاورده‏است.

در المدوّنه از مالک روایت مى‏کند:

عبور از میان صفوف جماعت را مکروه نمى‏دانم، چون امام ستره  مأمومین است.23

ظاهر کلام این است که عبور در جایى که ستره نیست، مکروه است، نه حرام، البته بنابر این که «اکراه» در کلام به معناى مصطلح فقهى باشد.

قرطبى در الکافى مى‏گوید:

عبور از مقابل نمازگزار کراهت شدید دارد و کسى که عمداً مرتکب شود، گناهکار است.24

خلیل بن اسحاق در مختصر مى‏گوید:

آثم مارّ له مندوحة؛

براى کسى که ممکن است از جاى دیگر عبور کند، حرام است از مقابل نماز گزار بگذرد.25

برخى دیگر از علماى مالکیه تفصیل داده‏اند، دسوقى در حاشیه خود بر شرح کبیر مى‏گوید:

اگر در غیر مسجد الحرام نماز مى‏خواند، اگر عبور کننده راه دیگرى داشته باشد، حرام است از مقابل نمازگزار عبور کند، چه ستره داشته باشد و چه نداشته باشد و اگر راه دیگرى نداشته باشد، حرام نیست، چه ستره داشته باشد و چه ستره نداشته باشد. و اگر در مسجد الحرام است، عبور حرام است، در صورتى که ستره قرار داده و راه دیگرى هم براى عبور کننده هست، و الاّ جائز است، بله براى طواف کننده حرمتى نیست مطلقاً و لو ستره هم گذاشته باشد.26

حنابله نیز قول واحدى در مسأله ندارند. مرداوى در الانصاف، اختلافات آنان را بیان کرده است:

صحیح آن است که عبور بین نمازگزار و ستره  او حرام است، گرچه دور از ستره باشد. در نکت گفته است که جماعتى به آن حکم کرده‏اند مانند ابن رزین در شرح خود و کافى. در تجرید الغایه گفته است: بنابر اصح حرام است و در فروع همین را مقدّم کرده است ولى قاضى و ابن عقیل در فصول و صاحب ترغیب و دیگران گفته‏اند مکروه است و در مستوعب و الرعایة الکبرى به همین جزم پیدا کرده‏اند.

سپس مرداوى اختلاف مذکور را در صورتى که نمازگزار ستره ندارد و عبور از نزدیک اوست نقل مى‏کند.27

ابن قدامه در مغنى مى‏گوید:

لیس لأحدٍ أن یمُرّ بین یدی المصلّی إذا یکن بین یدیه سترة، فإنْ کانتْ بین یدیه سترةء لم یمُرّ أحدء بینه و بینهما؛28

براى هیچ کس روا نیست که از مقابل نمازگزار عبور کند، اگر ستره‏اى نداشته باشد و اگر ستره داشته باشد، کسى بین او و ستره‏اش عبور نکند.



نویسنده : سید سبحان » ساعت 4:24 عصر روز سه شنبه 87 دی 17


مقدمه : 

فقه مقارن، روشى فقهى است که به بررسى اقوال و ادله فقهى مذاهب مختلف پیرامون یک موضوع مى‏پردازد. در این روش گاهى به گزارش قول مشهور هر مذهب و بیان آن در جنب آراى مشهور دیگر مذاهب فقهى و بیان دلیل هر قول اکتفا مى‏شود و هدف برجسته کردن نقاط اشتراک و یا اختلاف مذاهب مختلف است. گاهى نیز محقق به موازنه بین اقوال منسوب به هر مذهبى دست مى‏زند و میزان قوّت استنباط واستحکام ادله هر قول را بررسى مى‏کند. فراتر از این، مى‏توان موضوعى را محور بحث قرارداد و همه اقوال و ادله مورد استناد مذاهب مختلف را در چارچوب مورد اتفاق همگان و یا مورد قبول صاحب آن قول و اصحاب آن مذهب، به نقد کشید و به کاوشهاى درون مذهبى پرداخت و میزان انطباق هر قول و دلیلى را با قرآن حکیم و سنت اصیل که اساس شریعت بر آن استوار است، مشخص کرد.

امروزه که به برکت انقلاب شکوهمند اسلامى و مجاهدتهاى عالمان روشن ضمیر، مکتب تشیع در عالم مطرح شده و مورد اقبال اندیشمندان جهان اسلام قرار گرفته است، فضاى علمى و فکرى آمادگى تضارب آرا و افکار و بحث و مجادله را دارد. از این رو مى‏توان مکتب فقهى غنى اهل بیت(ع) را که ریشه در وحى و سنت اصیل دارد، در قالب چنین سبکى(مقارنه‏اى و تطبیقى) به دیگران عرضه کرد و تشنگان زلال قرآن و سنت را به شریعه آن رهنمون ساخت.

فقهى که بخواهد در فراسوى مرزهاى مذهب نیز مفید و موءثر باشد و باب مدینه علم نبوى را بر دیگران بگشاید، ناگزیر از به کارگیرى این گونه روشها است. گذشته از آن که در مواردى فهم لُب لباب کلمات اهل بیت(ع) بدون مقارنه آن با سخن دیگران میسور نیست.

موضوعى که در این نوشتار مورد بررسى قرار گرفته، عبور از مقابل نمازگزار و احکام مرتبط با آن است، امرى که از زمان پیامبر(ص) مورد کج فهمى قرار گرفته و در طول زمان مورد اختلاف واقع شده و افراطهایى پیرامون آن صورت گرفته، گاه زیباترین جلوه عبودیت را به زشت‏ترین مناظر مبدّل ساخته، اوهام و پیرایه هایى برگرد آن نشانده، تاجایى که عبور از مقابل نماگزار گناهى کبیره و موجب استحقاق عذاب الهى دانسته شده، براى نمازگزار حق مقاتله قرار داده شده، خون عابر و رهگذر هدر شمرده شده است! حتى در مکه مکرمه و بیت ناس گاهى عبور از مقابل نمازگزار سبب اهانت به عابر و تعرض به او مى‏شود. در عین حال، حدود صحیح و مطلوب این ادب عبادى براى مردم کمتر بیان شده و آنچه که باید باشد، مورد غفلت قرار گرفته است.

از آنجا که جهات این مسأله کمتر بحث شده است، و در عین حال بررسى آن به سبک مقارن، فواید زیادى دارد، به تفصیل آن را به بحث مى‏گذاریم:

حکم نهادن شیئى مقابل نمازگزار

در این مسأله اختلافى میان علماى مسلمین نیست که مستحب است نمازگزار چیزى(ستره) را مقابل خود قرار دهد تا بین او و کسى که از مقابل مى‏گذرد، حائل باشد، حتى اکر علم به عبور کسى ندارد.

اقوال عامه

نووى، از علماى شافعیه در کتاب المجموع مى‏گوید:

سنت براى نمازگزار آن است که در مقابلش ستره‏اى باشد، دیوار یا ستون یا غیر این و شیخ ابو حامد در این امر، نقل اجماع کرده است.1

سرخسى، از علماى حنفیه در کتاب المبسوط مى‏گوید:

اگر در مقابل نمازگزار چیزى نباشد، نمازش صحیح است، چرا که امر به نهادن ستره به ذات نماز رجوع نمى‏کند.2

ابن قدامه حنبلى در کتاب المغنى بر استحباب تأکید کرده و مى‏گوید:

ما، در استحبابى بودن این حکم اختلافى نمى‏شناسیم.3

على بن سلیمان مرداوى از علماى حنبلى در الانصاف مى‏گوید:

مذهب، استحباب نماز به ستره است و جماهیر اصحاب بر آنند و اکثر آنان به این حکم قطع دارند، و در واضح اطلاق وجوب کرده است.4

صاحب مواهب الجلیل از علماى مالکیه، اقوال علماى مالکى را در این مسأله نقل کرده است که تعابیرى چون: مستحبه، حسنه، مندوبه، متأکده و سنت دارند، او از ابن‏ناجى نقل مى‏کند که ابن عبدالسلام از اینکه عدم ستره موجب به معصیت انداختن عبور کننده مى‏شود، استفاده وجوب وضع ستره را کرده و سپس آن را رد مى‏کند.5

از این کلمات ظاهر مى‏شود که قول به وجوب قراردادن ستره هنگام نماز بسیار شاذّ است و اجماع فرقه‏هاى اربعه اهل سنت بر استحباب این عمل است. با این همه از میان متاخّران، شوکانى در نیل الاوطار و البانى در تمام المنه میل به وجوب پیدا کرده‏اند گرچه شوکانى بیشتر درصدد بیان مفاد هر حدیث است.

شوکانى پس از نقل روایت ابى سعید خدرى(که در آن امر به وضع ستره شده است) مى‏گوید:

از این روایت استفاده مى‏شود که قراردادن ستره واجب است.6

البانى قول به استحباب را به هدر دادن نصوصى مى‏داند که وضع ستره را واجب کرده، یعنى امر به آن کرده است.7

واضح است که وقتى قرینه بر عدم وجوب و جواز ترک داشته باشیم امر به شى‏ء دلالتى بر وجوب ندارد. روایاتى از ابن عباس نقل شده است که دلالت دارد رسول اللّه(ص) بدون قراردادن ستره در فضا و صحرایى که حائل ثابتى مقابل حضرت نبوده‏است، نماز خوانده‏اند.

بخارى به اسناد خود از عبداللّه بن عباس نقل مى‏کند:

أقبلتُ راکباً على حمارٍ اتان... و رسول اللّه(ص) یصلّی بالناس بمنى إلى غیر جدار؛8

سوار بر الاغى پیش آمدم... در حالى که پیامبر در منى براى مردم نماز مى‏گزارد، بدون آن که دیوارى در مقابل حضرت باشد.

غرض او از نفى وجود دیوار، نبود مطلق ستره است، و گرنه وجهى براى ذکر آن نیست، خصوصاً این که غرض ابن عباس از ذکر مرور خود از مقابل صف نماز و نبود دیوار، استدلال به فعل صحابه و پیامبر است که عبور او را تقبیح نکردند و آن را حرام ندانستند، لذا کلام بدون این که ناظر به نفى وجود مطلق ستره باشد معنا نخواهد داشت.

موءیّد آن روایت بیهقى از ابن عباس است:

رسول اللّه(ص) یصلّی بالناس فی خلاء؛9

رسول اللّه(ص) براى مردم در فضاى خالى نماز مى‏خواند.

همچنین ابن ابى شیبه به اسناد خود از ابن عباس نقل مى‏کند:

صلّى رسولُ اللّه(ص) فی فضاء لیس بین یدیه شیء؛10

رسول اللّه در مکانى زیر آسمان نماز خواند، در حالى که هیچ چیز مقابل او نبود.

این روایات کافى است در نفى احتمال وجوب وضع ستره، لذا احدى از علماى عامه و خاصه، به جز همین چند نفر که قولشان شاذّ است، این احتمال را نپذیرفته‏اند، حتى ابن حزم ظاهرى که در بسیارى از آداب و سنن حکم الزامى بیان مى‏کند نیز رأى به استحباب ستره داده است.



نویسنده : سید سبحان » ساعت 4:23 عصر روز سه شنبه 87 دی 17


دیدآورنده:مؤلفی ناشناخته از قرن ششم،

خلاصه:

کلمات کلیدی:
،

حضور قلب

چون به نماز برخیزی خاطر خود را حاضر کن و دلْ فارغ گردان از اندیشه‏ها و از خدای خود شرم دار که پیش وی بایستی با دل پر اندیشه و سینه پر وسوسه؛ و بدان که خدای تعالی نماز تو که قبول کند به قدر فروتنی و شکستگی تو قبول کند. قال اللّه‏ تعالی: الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعونَ (مؤمنون، 2) و إِنَّها لَکَبیرةٌ إلاّ عَلَی الخاشعینَ. (بقره، 45)

فرشته موکل

از امام صادق علیه‏السلام روایت است که چون بنده درِ نماز گشاید خدای عزّوجل روی بدو آرد و فرشته را برو موکّل کند که قرآن از دهان وی فراگیرد. اگر بنده روی از نماز بگرداند خدای تعالی روی از وی بگرداند و وی را با آن فرشته گزارد و اگر رو به کلی بر نماز دارد خدای تعالی روی کریم خود بدو آرد تا که آن نماز بردارند تمام و اگر سهوی افتد یا غفلتی بدو درآید یا به چیزی دیگر به جز از نماز مشغول شود از نماز بردارند به قدر آنچه روی بدو آورده بود و دل غافل را هیچ ندهند و مراد به روی حق تعالیْ عنایت و رضای وی است. پس بِیندیش که پیش که ایستاده و با که راز می‏گویی و چنان پرست وی را که گویی او را همی بینی که اگر تو را نببینی او تو را همی بیند.

بانگِ نماز

و چون بانگ نماز گویی باید که روی فرا قبله داری و در میان آن سخن نگویی و بر پای ایستاده باشی و آخر فصل‏های آن را بر ننهی بلکه بر آن وقف کنی و تأکید این سنت‏ها در اقامت زیادت بود. چون بانگ نماز بگویی سجده کن و بگوی: لا إلهَ إلاّ اَنْتَ سَجَدْتُ لَکَ خاشِعاً خاضِعاً ذَلِیلاً فَصَلِّ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ وَ أغْفِرْلی وَ ارحَمْنی وَ تُبْ عَلَیَّ إنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ.

و روایت است که در این سجده بگوید که: اللَّهُمَّ اجعَلْ قَلْبی بارّاً و رِزْقی دارّاً و اجعلْ لی عندَ قَبْرِ نبیّک صلواتُکَ علیهِ و الِهِ مُستقرّاً و قَراراً.

هفت تکبیر

آنگه درِ نماز بگشایی به هفت تکبیر با هر تکبیر دست‏ها بر می‏آر تا نرمه گوش در برابر رویْ انگشت‏ها به هم باز نهاده مگر انگشت سِتُرگ آن را از دیگر انگشت‏ها جدا دار و بگوی اللّه‏ اکبر. پس دست‏ها فروگذار بر ران و در مقابل زانو و هم چنین تکبیر دیگر بگوی، پس بگوی: اللهمَّ اَنْتَ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إلهَ إلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ وَ بِحَمْدِکَ عَمِلْتُ سُوءً وَ ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لِی اِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاّ اَنْتَ.

و از این هفت تکبیر یکی فریضه است و آن تکبیر احرام است و باقی سنّت و فریضه آن است که بدو نیتِ دو نماز شدن کُنی و اَوْلی آن است که آن تکبیرِ باز پسین بود و روا بود که نخستین بود.

تکبیر و نیت

و واجب بود که نیت با تکبیر واجب به هم بود. پس با تکبیرِ باز پسین نیت کن به دل، بِیاندیش که فریضه نماز پَسین می‏کنم خدای تعالی را و چون بر پای باشی پای‏ها به هم نزدیک دار چندان که میان آن مقدار سه انگشت گشاده بود تا بِه دَستی، و همه سرانگشتان پای را فرا قبله‏دار و از قبله بِمَگردان. و باید که چون برپای باشی در سجده‏گاه نگری و از راست و چپ منگر و دل به نماز مشغول دار که از نماز تو قبول نکنند مگر آن که به دل با آن باشی تا بهتر بود که از نماز بنده چهار یکی یا سه یکی قبول کنند. و نماز چنان کن که گویی و داعْ همی کنی و پس از آن نماز دیگر در نخواهی یافت و با موی و روی و اعضای خود بازی مکن.

قرائت حمد

و الحمد و سوره با او بر خوان و برآهستگی خوان و حروف را به جای خود بنه و تشدیدها را نگاه‏دار و جهد کن تا میان «ض» و «ظ» فرق کنی و در نماز پشین و دیگر پوشیده خوان و در نماز بامداد و شام و خفتن در دو رکعت نخستین بلند بخوان. و در پسین و دیگر و شامْ سورت‏های کوتاه خوان چون القدر و کافرون و زلزال و عادیات و تکاثُر و مانند آن.

و در نماز خفتنْ از سورت‏ها از سَبع مفصلَّ، چون الفجر و الأعلی و انفطار و مانند آن. و در نماز بامداد از سورت‏های مِهین مفصلَّ چون المزَّمِّل و المدَّثِّر و سوره نوح و الحشر و نبأ و مانند آن.

و فاضل‏ترین سورتی که خوانی پس از الحمد در فریضه «اِنّا انزلناه» است و توحید و کافرون و سورتی دراز مخوان که اگر به خواندن مشغول شوی وقت نماز برود و میان الحمدْ و سوره جدا کن به خاموشی اندک و هم‏چنین میان سوره و تکبیر رکوع و میان دو سورهْ زیادت بر الحمد مکن، در فریضه و در نافله شاید و چون در فریضه و الضُّحی خوانی اَلَم نشرح با او جمع کن که آن هر دو یک سوره‏اند و هم‏چنین سوره الفیل و «قریش».

* * *

پس سر بر آر و تکبیر بگوی و سوره تمام بخوان و اگر سجده در آخر سوره بود، از سجده برخیز و الحمد بخوان پس رکوع کن. و مستحب بود در نماز پسین و دیگر نیز بسم اللّه‏ الرّحمن الرحیم را به جَهر خواندن و در نماز پیشین و دیگری از روز آدینه سورة الجمعه و المنافقون خواندن.

تکبیر رکوع

چون از قرائت فارغ شوی دست‏ها بر آر و تکبیر رکوع بگوی، آنگه رکوع کن، هر دو کف دست را از سر زانوها پر کن، انگشتان گشاده و خم از زانوِ بِبَر و پشت راست گردان و گردان و سرکشیده دار و وارن را به پهلو باز مَنِه و چشم خوابانیده دار یا در میان دو قدم می‏نگر.

و از امیرالمؤمنین علیه‏السلام پرسیده‏اند که معنی گردن کشیده داشتن در رکوع چیست؟ گفت: تأویلش آن است که ایمان می‏آورم به خدای حتی اگر همه گردنم بزنند. آنگه سر از رکوع برآور و راست بایست چنان که هر عضوی از تو با جای خود شود و بگوی:

سَمِعَ اللّه‏ُ لِمَن حَمِدَهُ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین أهْلِ الْجُودِ و الْجَبَروُتِ وَ الْکِبریاءِ وَ الْعَظَمَةِ.

به آواز بلند گوی اگر امام باشی و پوشیده گوی اگر مقتدی باشی. آنگه دست برآر به تکبیر سجود و چون تکبیر کردی به سجود شو، مثال آنکه اشتر باریکْ میان فرو خُسپد شکمش به زمین نرسد بر هفت استخوان خود سجده کن، پیشانی و دو دست و دو سر زانو و دو سرانگشت سترگ از هر دو پای و بینی نیز بر زمین نه سُنَّت را.

سجده

و چون به سجود خواهی شد، نخست دست بر زمین نه و ابتدا زانو بر زمین مَنِه، الا در حال ضرورت. و صادق علیه‏السلام را از علت آن پرسیدند. گفت: زیرا که مفتاح نماز به دو دست است.

و در حال سجود دست‏ها گسترانیده دار و هر دو دست را پیش زانو بنه برابر روی، انگشت‏ها به هم باز نهاده. امیرالمؤمنین علیه‏السلام را پرسیدند که، معنی سجده پسین چیست؟ گفت: تأویلش آن است که ازو آفریدی ما را یعنی از زمین و تأویل سر بر آوردن از سجود آن است که ازو بیرون آری ما را و سجده دوم یعنی باز به او رد کنی ما را و سر برآوردن ازو یعنی دیگر باره ازو بیرون آری ما را.

و در حال سجودْ هیچ عضوی را بر دیگری منه و ارش دست‏ها را بر زمین مگستران و بر ران منه و شکم بر رانْ باز منه و هم چنین ران به ساق منه و در حال سجود در کنار بیتی می‏نِگر.

پس سر از سجود بردار و دو دست به تکبیر بردار و متمکّن بر زمین نشین. ران چپ بر زمین نهاده و ران راست برداشته پشت پای راست بر کف پای چپ نهاده و در کنار همی نگر و بگوی: أَستغْفِرُ اللّه‏َ رَبّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ پس دست‏ها برآر به تکبیر و سجده دوم همچون اول بکن و همان تسبیح بگوی پس سر برآر از او و با تکبیر و متمکّن بر زمین نشین. چون راست بنشینی به رکعت دوم برخیز و بگوی: بِحَوْلِ اللّه‏ِ و قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ وَ أَرْکَعُ وَ أَسْجُدُ.

قرائت حمد و سوره

چون راست بِاِستادی، الحمد و سوره بر خوان و با هر یکی بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم بگوی و مستحب بود که در رکعت اول إنا انزلناه خوانی و در دوم قلْ هو اللّه‏. «نماز کنندهْ ایشان را وسیلت سازد به خدای تعالی و در دوم رکعتْ سوره توحید خوانی زیرا که دعا بر اثر او مستجاب بود و به دنبال او دعای قنوت خواهد بود. چون از قرائت فارغ شوی دست‏ها به تکبیر برآر بر رویْ آنگه کفِ دست سوی آسمان کن و دعای قنوت بگوی و قنوت مستحب است در همه نمازها «الاّ در شَفْعَ» [در نماز شب] و در فریضه‏ها تأکیدِ استحبابش زیاد است. و فاضل‏ترین چیزی که در قنوت بگویی کلمات فَرَج است.

نماز فریضه

و جهد کن که نماز فریضه جز به جماعت نکنی که خدای تعالی به جماعت فرموده استْ هم چنان که به نماز فرموده است آنجا که گفت: وَ أَقِیمُوا الصَّلوةَ وَ اتُوالزَّکوةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعِینَ. (بقره، 43)

و نماز به جماعتْ فاضل‏تر بود از نماز تنها به بیست و پنج درجه در بهشتْ و نماز به جماعتْ بیست و پنج نماز بود تنها. پس اگر چنین سودی را سهل فراگیری چه فایده‏ای بود تو را در فضل و علم تو و آن را سهل شمردن جز از سست یقینی نبود. پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گفت: هرکه پنج وقت نماز به جماعت کند برو ظنّ همه خیری برید.



نویسنده : سید سبحان » ساعت 4:19 عصر روز سه شنبه 87 دی 17



س 131_ نماز «غفیله» چیست و چند رکعت است؟

ج ـ یکی از نمازهای مستحب نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود.

س 132_ نماز غفیله چگونه خوانده می شود؟

ج ـ در رکعت اول آن بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخواند« وذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجینّاه من الغم و کذلک ننجی المؤمنین» و در رکعت دوم بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخواند« و عنده مفاتیح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من  ورقه الا یعلمها و لا حبّة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین».

س 133_ در قنوت چه دعاهایی بخواند؟

ج ـ در قنوت آن بگوید«اللهم انی اسئلک بمفاتح الغیب التی لا یعلمها الا انت ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تفعل بی کذا و کذا » و به جای کلمه کذا و کذا حاجتهای خود را بگویدسپس بگوید«اللهم انت ولی نعمتی و القادر علی طلبتی تعلم حاجتی فأسئلک بحق محمد و آله علیه و علیهم السلام لما قضیتها لی».



نویسنده : سید سبحان » ساعت 4:13 عصر روز سه شنبه 87 دی 17


س 118_ وقت نافله ظهر چه هنگامی است؟

ج_ نافله نماز ظهر، پیش از نماز ظهر خوانده می شود و وقت آن از اول ظهر است تا موقعی که سایه «شاخص» به اندازه دو هفتم آن شود. مثلاًًًًً اگر طول شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سایه ای که بعد از ظهر پیدا می شود به دو وجب رسید آخر وقت نافله ظهر است.

س 119_ وقت نافله نماز عصر، چه هنگامی است؟

ج_ نافله نماز عصر پیش از نماز عصر، خوانده می شود و وقت آن تا موقعی است که سایه شاخص به چهار هفتم آن برسد.

س 120_ آیا می توان نافله ظهر یا عصر را بعد از وقت آن بخواند؟

ج_ بعد از وقت آن بخواند جایز است.

س 121_ وقت نافله مغرب چه هنگامی است؟

ج_ وقت نافله مغرب، بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتی که سرخی طرف که بعد از غروب کردن آفتاب در آسمان پیدا می شود از بین برود.اگر چه بی وجه نیست که وقت آن به امتداد وقت نماز مغرب امتداد داشته باشد یعنی قبل از وقت مختص به نماز عشاء.

س 122_ وقت نافله نماز عشاء چه هنگامی است؟

ج_ بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشاء بلافاصله خوانده شود.

س 123_ وقت نافله صبح چه هنگامی است؟

ج_ نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده می شود و وقت آن بعد از فجر اول است، تا وقتی که سرخی طرف مشرق پیدا شود و می توان نافله صبح را بعد از نافله شب خواند.



نویسنده : سید سبحان » ساعت 4:12 عصر روز سه شنبه 87 دی 17


س 124_ وقت نافله شب چه هنگامی است؟

ج ـ ‌وقت نافله شب از نصف شب تا اذان صبح می باشد و بهتر است نزدیک اذان صبح خوانده شود.

س 125_ مسافر و کسی که برای او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند چگونه باید نماز شب را بجا آورد؟

ج ـ  می تواندآن را در اول شب بجا آورد.

س 126_ نماز شب چند رکعت است؟

ج ـ یازده رکعت است هشت رکعت نافله شب، دو رکعت نماز  شفع و یک رکعت نماز وتر.

س 127_ نماز شب چگونه خوانده می شود؟

ج ـ هر دو رکعت یک سلام دارد غیر از نماز وتر که به تنهایی یک سلام دارد.

س 128_ در رکعات نماز شب چه سوره هایی بهتر است خوانده شود؟

ج ـ مستحب است سوره های بزرگ در رکعت اول و سوره های کوتاه در رکعت دوم خوانده شود.

س 129_ در نماز  شفع و  وتر چه سوره هایی بهتر است خوانده شود؟

ج ـ در نماز شفع و وتر سوره های فلق، ناس و توحید قرائت کند و یا اینکه در همه آنها سوره قل هو الله احد بخواند.

س 130_ مستحب است در قنوت نماز وتر چه دعاهایی بخواند؟

ج ـ مستحب است در قنوت نماز  وتر  برای چهل تن از مؤمنان چنین دعا کند: «اللهم اغفر لفلان» و به جای کلمه فلان مومنی را نام ببرد و مستحب است در قنوت هفتاد بار استغفار کند. در حالی که دست چپ خود را بلند نموده و با دست راست استغفار را می شمارد«استغفر الله ربی و اتوب الیه» اگر چه صد بار بهتر است. همچنین مستحب است هفت بار بگوید«هذا مقام العائذ بک من النار» و سیصد بار بگوید«العفو» و اگر کلمات «العفو» را به یکدیگر متصل کند بهتر است و آخر کلمه را به فتحه بخواند«العفو، العفو، العفو».



نویسنده : سید سبحان » ساعت 4:12 عصر روز سه شنبه 87 دی 17


س 105_ تعداد نمازهای مستحب چه قدر است و به آنها چه می گویند؟

ج_ نمازهای مستحب بسیار است و آنها را «نافله» می گویند.

س 106_ برخواندن کلام «نافله» را سفارش شده است؟

ج_ بر خواندن نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده است.

س 107_ نافله های شبانه روز چند رکعت است؟

ج_ در غیر روز جمعه سی و چهار رکعت می باشند.

س 108_ ظهر و عصر چند رکعت نافله دارند؟

ج_ هشت رکعت نافله ظهر و هشت رکعت نافله عصر.

س 109_ نافله های مغرب و عشاء چند رکعت است؟

ج_ چهار رکعت نافله مغرب، دو رکعت نافله عشاء.

س 110_ نافله شب و صبح چند رکعت است؟

ج_ یازده رکعت نافله شب و دو رکعت نافله صبح.

س 111_ دو رکعت نافله عشا که نشسته خوانده می شود، چند رکعت محسوب می شود؟

ج_ یک رکعت حساب می شود.

س 112_ در روز جمعه چند رکعت نافله وجود دارد؟

ج_ در روز جمعه بر شانزده رکعت نافله ظهر و عصر، چهار رکعت اضافه می گردد.

س 113_ نافله ها چگونه خوانده می شود؟

ج_ تمام نافله ها دو رکعت دو رکعت، خوانده می شود، مانند نماز صبح.

س 114_ یازده رکعت نافله شب را چگونه و با چه نیتی باید خواند؟

ج_ هشت رکعت آن باید به نیت نافله شب، دو رکعت آن به نیت «نماز شفع» و یک رکعت آن به نیت «نماز وتر» خوانده شود.

س 115_ آیا می توان نمازهای نافله را نشسته خواند؟

ج_ نمازهای نافله را نشسته می توان خواند.

س 116_ در صورتی که نماز نافله را نشسته بخوانند، تعداد رکعات را چگونه حساب نمایند؟

ج_ بهتر است دو رکعت نماز نافله نشسته را یک رکعت حساب کند.مثلاًًًً کسی که می خواهد نافله ظهر را که هشت رکعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده رکعت بخواند و اگر می خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز یک رکعتی به صورت نشسته بخواند.

س 117_ چه نافله هایی در سفر ساقط می شوند؟

ج_ نافله ظهر و عصر در سفر، ساقط می شود. اما نافله عشاء اگر به رجای مطلوبیت بخواند، مانعی ندارد.



نویسنده : سید سبحان » ساعت 4:11 عصر روز سه شنبه 87 دی 17


نمازهایی که باید به ترتیب خوانده شود:

س 89_ نمازهای یومیه را به چه ترتیبی باید خواند؟

ج_ انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشاء را بعد از نماز مغرب بخواند.

س 90_ اگر عمداًًًً نماز عصر را پیش نماز ظهر و نماز عشاء را پیش از نماز مغرب بخواند.حکم نمازش چه می شود؟

ج_ باطل است.

س 91_ اگر به نیت نماز ظهر، مشغول نماز شود و در بین نماز یادش بیاید نماز ظهر را خوانده است، آیا می تواند نیت نماز به عصر برگرداند؟

ج_ نمی تواند نیت را به نماز عصر برگرداند.

س 92_ در صورت فوق چه تکلیفی دارد؟

ج_ باید نماز را بشکند و نماز عصر را بخواند و همچنین است نسبت به نماز مغرب و عشاء.

س 93_ اگر در بین نماز عصر یقین کند، نماز ظهر را نخوانده، چه وظیفه ای دارد؟

ج_ باید نیت را به نماز ظهر برگرداند.

س 94_ چنانچه یادش بیاید نماز ظهر را خوانده بوده، چه وظیفه ای دارد؟

ج_ باید نیت را به نماز عصر برگرداند و نماز او صحیح است.

س 95_ در چه صورتی نماز او صحیح نیست؟

ج_ [در صورتی که] تعدادی از نماز را به نحو تقیید به نیت ظهر خوانده باشد.

س 96_ اگر در بین عصر شک کند نماز ظهر یا نه، چه وظیفه ای دارد؟

ج_ باید نیت را به نماز ظهر برگرداند و نماز عصر را بعد از آن بجا آورد.

س 97_ اگر وقت به قدری کم است که بعد از تمام شدن نماز، مغرب می شود چه تکلیفی بر عهده اوست؟

ج_ باید به نیت نماز عصر، نماز را تمام نماید و بنا بر احتیاط نماز ظهر را در خارج وقت قضا کند.

س 98_ اگر در نماز عشا پیش از رکوع رکعت چهارم شک کند، نماز مغرب را خوانده یا نه چه وظیفه ای دارد؟

ج_ چنانچه وقت به قدری کم است که بعد از تمام شدن نماز،نصف شب می شود باید به نیت عشاء نماز را تمام کند.

س 99_ اگر بیشتر وقت داشت، چه وظیفه ای دارد؟

ج_ اگر بیشتر وقت دارد باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه رکعت کند. سپس نماز عشا را بخواند.

س 100_ اگر در نماز عشاء بعد از رسیدن به رکوع رکعت چهارم شک  کند نماز مغرب را خوانده یا نه، چه تکلیفی دارد؟

ج_ باید نماز عشاء را تمام کند، سپس نماز مغرب را بخواند.

س 101_ اگر انسان نمازی را که خوانده، احتیاطاً دوباره بخواند و در بین نماز یادش بیاید، نمازی را که باید پیش از آن بخواند، نخوانده است آیا می تواند نیت را به آن نماز برگرداند؟

ج_ نمی تواند نیت را به آن نماز برگرداند، مثلاًًًًً موقعی که نماز عصر را احتیاطاً می خواند اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است، نمی تواند نیت را به نماز ظهر برگرداند.

س 102_ آیا برگرداندن نیت از نماز قضا به ادا جایز است؟

ج_ [خیر ] جایز نیست.

س 103_ آیا برگرداندن نیت از نماز مستحب به نماز واجب صحیح است؟

ج_ جایز نیست.

س 104_ آیا می توان نیت را از نماز ادا به نماز قضا برگرداند؟

ج_ [بله]، اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان می تواند در صورت امکان در بین نماز، نیت را به نماز قضا برگرداند.مثلاًًًًً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتی  می تواند نیت را به قضای نماز صبح برگرداند که داخل رکعت سوم نشده باشد.



نویسنده : سید سبحان » ساعت 4:1 عصر روز سه شنبه 87 دی 17


س 68_ نماز مغرب را چگونه باید بجا آورد؟

ج_ بعد از نماز مغرب را قضا نماید.

س 69_ اگر مضطر بود، نسبت به خواندن نماز چه وظیفه ای دارد؟

ج_ تا اذان صبح وقت دارد.

س 70_ کسی که مسافر است اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه رکعت وقت دارد، وظیفه اش چیست؟

ج_ باید نماز ظهر و عصر را بخواند.

س 71_ اگر کمتر از سه رکعت وقت دارد، تکلیفش چیست؟

ج_ باید فقط عصر را بخواند و بعد از ظهر را قضا نماید.

س 72_ اگر شخص مختار تا نصف شب به اندازه خواندن چهار رکعت وقت داشته باشد، چه وظیفه ای دارد؟

ج _ باید نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر کمتر وقت دارد باید فقط نماز عشاء را بخواند و بعد از نماز مغرب را قضا نماید.

س 73_ چنانچه بعد از خواندن نماز عشاء معلوم شود که به مقدار یک رکعت یا بیشتر به نصف شب وقت مانده، تکلیفش چیست؟

ج_ باید فوراً نماز مغرب را به نیت ادا بجا آورد.

س 74_ مستحب است نماز را چه هنگامی خواند؟

ج_ مستحب است انسانی نماز را در اول وقت آن بخواند و در این مورد بسیار سفارش شده است و هر چه به اول وقت نزدیک تر باشد بهتر است.

س 75_ در چه صورت به تاخیر انداختن نماز بهتر است؟

ج_ [در صورتی که به] تاخیر انداختن نماز از جهتی بهتر باشد، مثلاًًًً صبر کند تا نماز را با جماعت بخواند.

س 76_ هر گاه انسان عذری دارد که اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند، ناچار است مثلاًًًً با تیمم یا لباس نجس نماز بخواند، چنانچه عذرش تا آخر وقت باقی است، وظیفه اش چیست؟

ج_ می تواند در اول وقت نماز بخواند.

س 77_ اگر احتمال دهد عذر او تا آخر وقت از بین برود، چه تکلیفی دارد؟

ج_ باید صبر کند تا عذرش برطرف شود.

س 78_ چنانچه عذر او برطرف نشد، تکلیفش چیست؟

ج_ در آخر وقت نماز بخواند.

س 79_ برای برطرف شدن عذر چه قدر باید صبر کند؟

ج_ لازم نیست به قدری صبر کند که فقط بتواند کارهای واجب نماز را انجام دهد. بلکه اگر برای مستحبات نماز مانند اذان، اقامه و قنوت نیز وقت دارد، می تواند تیمم کند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد.

س 80_ کسی که مسایل نماز شکیات و سهویات را نمی داند و احتمال می دهد، یکی از اینها در نماز پیش آید، چه تکلیفی دارد؟

ج_ باید برای یاد گرفتن آن نماز را از اول وقت تاخیر بیندازد.

س 81_ اگر اطمینان دارد نماز را به طور صحیح تمام می کند، تکلیفش چیست؟

ج_ می تواند در اول وقت مشغول نماز شود.

س 82_ اگر در نماز مساله ای که حکم آن را نمی داند پیش نیاید، حکم نمازش چه می باشد؟

ج_ نماز او صحیح است.

س 83_ اگر مساله ای که حکم آن را نمی داند، پیش آید، وظیفه اش چیست؟

ج_ [باید] به یکی از دو طرفی که احتمال می دهد، عمل نماید و نماز را تمام کند.

س 84_ بعد از اتمام نماز چه وظیفه ای دارد؟

ج_ بعد از نماز باید مساله را بپرسد تا اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند.

س 85_ اگر وقت نماز وسعت و طلبکار نیز طلب خود را مطالعه می کند، چه تکلیفی دارد؟

ج_ در صورتی که ممکن است باید اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند.

س 86_ اگر کار واجب دیگری پیش آید که باید فورا آن را بجا آورد، ابتدا باید کدام نماز را بخواند؟

ج_ باید اول نماز واجب دیگری فوراً بجا آورد مثلاًًًًً ببیند مسجد نجس است، باید اول مسجد را تطهیر کند.سپس نماز بخواند.

س 87_ چنانچه اول نماز بخواند و واجب دیگری را انجام ندهد، حکم نمازش چیست؟

ج_ چنانچه اول نماز بخواند، گناه کرده ولی نماز او صحیح است.



نویسنده : سید سبحان » ساعت 3:59 عصر روز سه شنبه 87 دی 17

<      1   2   3   4   5      >